Hovick Behboo

فلسفه و تعامل بین اصحاب ادیان

گردآوری و تالیف: هویک بهبو
   
امروز در جهان شاهد حوادث ناگواری هستیم. استفاده ابزاری از دین و تغییر نحوه تنازعات مربوط به آن موجب شده که هرروز حوادث تلخ و ناگواری اتفاق بیافتد . گروهی معدود با  سوء استفاده از باورهای دینی عامه مردم موجب افراطی گریهای دینی شده اند . تمامی این وقایع از توهین و بی احترامی به ادیان تا ترور و بمب گذاری اماکن مقدسه ناشی از اقدامات همین گروههاست.
با اندی تامل در باب اختلافات و روابط میان ادیان اولین سوالی که به ذهن متبادر می شود، این است که در حال حاضر آیا  ادیان در حال تعامل هستند یا تقابل؟ و اصولاً کدامیک ازاین دو مقوله درحوزه ادیان تاثیر گذارترند؟

تعامل در لغت به معنی با یکدیگر داد وستد کردن است.ریشه آن از لفظ عمل و در باب تفاعل میباشد. در تعامل می گوئیم دو طرف می بایست به صورت یکسان با یکدیگر داد و ستد متقابل داشته باشند. یکی از ابراز های این تعامل گفتگو  است . البته  نه گفتگو به  معنی اخص کلمه بلکه  به معنای عام  آن که همان روش ارتباط افراد با یکدیگر است. «گفتگو» در ظاهر مانند تعامل است اما در باطن متباین. «گفتگو» به معنی بحث  و  جدل؛  فی الذات با تعامل در تعارض میباشد . زیرا منظور از گفتگو میان دو صاحب فکر و اندیشه این است که هر یک از طرفین می خواهد طرف مقابل خود را با دلیل و برهان مجاب کند که من بر حق هستم و  تو باید از من  تبعیت کنی.  فلذا اگر چه گفتگو مکالمه ای است که طرفین جهت رسیدن  به هدفی واحد و مشترک به فهم و نقد سخن هم می پردازند که نتیجه آن منجر به حل مشکل مبتلا به میشود اما در فرآیند گفتگو فهم سخن مخاطب زمینه ساز نقد آن سخن از سوی متکلم می شود و نقد متکلم سبب می شودکه مخاطب یا مدعای خود را واضح تر کند یا دلیل خود را قوی تر[1] وبدین ترتیب و با این سیر، بالاخره یک طرف مغلوب دیگری خواهد شد.

اگر دو یا چند نفرازروی صداقت ودرستی با یکدیگرگفتگو کنند،ارتباطشان چنان خواهد بودکه عکس العملهای متقابل آنها موجب تغییر و دگرگونی در طرف مقابل خواهد گشت. [2]

البته لازمه این گفتگو آمادگی کاملی است که می بایست برپایه معنویات طرفین بنا گذاشته شده باشد . اگر بر مبنای تعالیم ادیان، اینطور بپنداریم که هدف  گفتگو؛ روشن شدن حق است  و این روشن شدن حق یعنی غلبه یکی بر دیگری ودرصورتیکه این برخورد عقلی باشد،  هر چند مفید فایده تعامل  نیست اما در ظاهر نیز ایرادی  ندارد. لیکن در درازمدت منجر به تقابل خواهد شد. این مهم باید در جایی مورد تامل بیشتر قرار گیرد که گفتگو ناشی از تعصب های شخصی و کورکورانه است.

دیدگاه متعصب برای ورود به بحث گفتگویی که هدف آن الزاماً مجاب نمودن دیگریست به هیچ وجه نمی تواند مثمر ثمر واقع گردد. اگر گفتگو مبتنی بر تعصب باشد صرفنظر از اینکه تضارب آراء امری  مبارک اسـت  لیـکن نتیـجـه معکوس خـواهد داشت و موجب انسداد درب های  تعامل بین اصحاب ادیان ، 
می شود. حال اگر منظور از تعامل بین اصحاب ادیان دادو ستد علمی و مبانی دینی برابر است که در چهارچوب  باورهای مشترک ادیان  صورت پذیرد  پس می توان گفت  تعامل اندیشه، صاحبش را به بحث و گفتگوی عقلانی رهنمون می کند و به تبادل افکار و مناظره ای مفید سوق می دهد که وی را از استبداد و جزمیت رهایی میسازد.

اما باید بررسی نمود که مراد از مقوله تعامل بین ادیان چیست؟  آیا منظور عناصری است  که در تعامل مطلق  بین ادیان ، تاثیر گذار هستند ؟  یا مصداقهای مشخصی مورد نظر است ؟  آیا  امروز دین  به  معنای  باورهای   مجموعه ای است ؟ در چنین فرضی آیا ادیان ابراهیمی در این تعامل به صورت یک عنصر تک مـصـداق در بـرابـر ادیان الحـادی می بـاشند یا ارزشـها و باورهای سایر ملل و مناطق جهان و غرب را نیز می توان بعنوان دین نامبرد؟ آیا طرح مطالب از مقام ثبوت است یا اثبات؟ به چه روشی باید به بررسی مساله پرداخت؟ آیا منظور از هواداران تنازع  و تعامل ادیان ، توصیف است یا توصیه ؟ منظور توصیف فلسفی و انتزاعی محض است یا توصیف واقعگرایانه و متکی به شواهد تاریخی و اجتماعی و  اگر  منظور توصیه است  آیـا نوعی تجـویز ایـدئولوژیک  از طـرف فیـلسوفان و  اصحاب ادیان  بـه سیاستمداران است یا یک آرزوی نیک خواهانه یا بدخواهانه از سوی بشر دوستان یا جنگ افروزان ؟

اگر دین به معنای باور به وحدانیت خداوند، امروز تک مصداقی است. تقابل یا تعامل میان کدام دین با کدام دین مورد نظر است؟ تعارض درکدام شرایط محتمل است؟و تعامل درکدام وضعیت ممکن؟ آیا ادیان خود به خود مقتضی همگرایی هستند یا واگرایی؟ یا اینکه اصولا اصحاب ادیان هستند که با هم سازگاری یا ناسازگاری  می کنند؟ به تعبیر دیگر ادیان بالذات با هم متعارض هستند یا متساعدند؟ یا اغراض و آمال انسانها و بلوکهای بشری علت یا دلیل یکی از آنهاست ؟ نمادها و نمایندگان ادیان برای تعامل یا تقابل کدامند ؟ آیا فیلسوفان و متفکرانند یا هنرمندان و ادیبان؟ سیاستمداران و زمامدارانند یا طبقه دیگر از نخبگان یا توده مردم ؟اصولاً چه کسی باید بعنوان نماینده اصحاب ادیان چنین کاری بکند و یا صلاحیت دارد تا در ایـن مقـوله تصمیـم بگیـرد؟ اگـر تعامـل روی دهد چگونـه و چـرا، کی و کجا؟  اهداف و آثار ، موضوعات و عرضه ها، عرصه ها و استطاعتها، لوازم و ابزارها، قواعد و شرایط ، شیوه ها و معیارها چیست؟ نقش سازمان ملل که عالی ترین مجمع سیاستمداران و احیاناً سیاست بازان عالم است اصولاً به دیدگاه تعامل و تفاهم نزدیک است؟

به نظر می رسد برخی سیاستمداران معاصر فقط به لحاظ اقتضاء مسئولیت سیاسی خویش و همچنین سیاسی شدن این مساله  به ناچار  در یکی  از این دو جبهه قرار گرفته و اظهارنظر می کنند . یک نشست معمولی  برگزار می شود  و در جمعی کوچک سعی می شود  تا  تمام پاسخها را بیان کنند . اما  میان ادیان ممکن است تباین و بیگانگی حاکم باشد. یعنی ادیان مجموعه های قیاس پذیری می باشند . آنها از هرگونه تاثیر و تاثر نسبت به همدیگر در حالت تدافعی قرار می گیرند. این موضوع در حوزه ادیان کاملاً با گفتگوی مورد نظر درخصوص تمدنها متفاوت است.

علی الظاهر کلیه اصحاب ادیان توحیدی قائل به گفتگوی تمدنها  هستند . منظور از گفتگوی  میان تمدنها برخورد افکار است که موجب تغییر تمدنها می شود. این تعبیرکاملا مخالف مفهوم گفتگوی میان ادیان است. به تعبیری  تمدنها  بالذات با یکدیگر در تقابل هستند . منظور تنازع نیست بلکه تقابلی است که موجب تغییر تمدنها است .

البته این نظریه تقابل تمدنهای ساموئل هانینگتون نیست.او معتقد است، تمدنها به ناچار  با یکدیگر در تنازع و تقابل هستند. چون تمدنها در درون پیوسته هستند اما در برون غیرمماس و غیر مرتبط هر تمدن می تواند با تمدن دیگر مماس و مرتبط باشد ولی لزوماً چنین نیست . این موضوع می توانند تمدنها را در یک فرایندی پیوسته متقابل از یکدیگر دور کند و می تواند به تجزیه ، زوال ، تساقط و یا تغلب یکی بر دیگری بیانجامد. از طرفی تاریخ نیز این موضوع را ثابت کرده است.

در نظریه برخورد تمدنها که  ناشی از دید سیاسی  هانینگتون  است   بیش از  آنکه مبناء بر دلائل فلسفی مبتنی باشد ،  متکی بر علل اجتماعی ، تاریخی و برخواسته آمال سیاسی ایشان است . ریشه این نظر در فلسفه و معرفت غربی شناخته شده است. در مکتب انسان شناختی که به انسان بدبینانه می نگرد و انسان را گرگ انسان دیگر می پندارد و انسان را ذاتاً اهل خشونت و تجاوز و تعدی به هم نوع خود تلقی می کند، می توان به روشنی مبنای علت وجود مبانی فکری برخورد تمدنها و فرهنگها را پیدا کرد. آنها منظورشان این نیست که بگویند  تمدنها و ادیان به اقتضاء دلائل فلسفی، لاجرم با هم برخورد می کنند .  مقصودشان این است که ما باید با فرهنگها و ادیان دیگر برخورد کنیم و آنها را ببلعیم. یعنی هانینگتون نمی خواهد بگوید که واقعیت چنین است  بلکه او واقعیت را چنین آرزو می کند، به سیاستمداران خط می دهد و می گوید شما در صحنه تنازع وارد شوید و به تعارض بپردازید.[3]

در جهان غرب چون اصولاً پایه تمدنها بر مبنای تمایل به انکار خدا به هر شکل ممکن است و به ثروت زمینی و تکنولوژی برتر ایمان دارند، پس بیشتر موضوع برخورد تمدنها و ادیان مورد نظراست.

صرفنظر از بحث تفاوت آشکار مابین مدرن سازی  Moderizing  جوامع شرقی و غربی کردن westerzing  آنها باید  میان تعامل ادیان و  مفاهیم فوق تفاوتی آشکار قائل باشیم . در حال حاضر تعامل بین ادیان یک امر تشریفاتی نیست . بلکه ضرورتی اجتناب ناپذیر است . مشارکت صادقانه اصحاب ادیان در این تعامل جهت کشف حقایق معنوی مشترکات ادیان در این برهه از زمان بیش از هر چیز مورد نیاز جامعه بشری است.
سوء استفاده از باورهای دینی و افراطی گری های دینی برای سلطه به اصحاب سایر ادیان در جهت رسیدن به اهداف غیر اخلاقی و سیاسی منجر به درک این واقعیت شده که ضرورت فعلی جامعه جهانی، تعامل بین اصحاب ادیان است.

از آنجایی که به اصطلاح جهان شمولی ، globalism  درصدد آن است که بر جهان صرفاً یک الگوی تمدنی و دینی تحمیل کند. در نتیجه ابعاد وجود آدمی را به یک بعدکاهش می دهد . ولی غافل از اینکه تکثر فرهنگها ، چند بعدی بودن او  را که یکی از دارائیهای معنوی اوست  تضمین می کند . این بدین معنی است که امروز تعامل میان فرهنگها ضرورت پیدا می کند . چرا که رشد  فرهنگی هر جامعه  از طریق نفوذ عناصر و مباحث جدید و جذب وتحلیل بعدی این عناصر شکل می گیرد که فهم آن را از فرهنگهای بیگانه و مشترکاتش با آنها آسان می سازد . پس در این میان داد و ستد  علمی میان ادیان موجب  این رشد و تعالی خواهد شد.

در تفسیری از نظریه« ایمان گروی » وینگنشتاین آمده است که صرفاً در داخل یک حوزه دینی  می توان آن دین را درک نمود و از آنجائی که هیچ شخصی نمی تواند به بیش از یک دین ملتزم باشد، هیچکس  نمی تواند، دینی غیر از دین خود را فهم کند و آن دین را با دین خود مقایسه کند. بدیهی است چنین نظری باب تعامل بین ادیان را بسته می بیند.  نقطه ضعف این نظریه  همان معرفت شناسی دینی است. راه مقابله با جزمیت دینی، علم و دانش نسبت به ماهیت ادیان است که بازکننده باب تعامل بین اصحاب ادیان خواهد بود.

همانگونه که بیان گردید مبانیی که در ورای مساله برخورد وتقابل ادیان وجود دارد کاملاً ایدئولوژیک است نه فلسفی و معرفت شناختی اما برعکس در بحث تعامل بین ادیان، مبانی کاملاً فلسفی و معرفت شناختی است.  در ورای مبانی ایدئولوژیکی که در بردارنده نظریه تعارض و تقابل ادیان است یک مفهوم جزمی و دگماتیسم ارائه می شود. اما تعامل ادیان ذاتاً فلسفی است. چرا که در تعامل میان ادیان هیچگاه تلاش     نمی کنیم که ضدیت و مخالفت با طرف مقابل را برقرار کنیم . اصولاً در داد و ستد فکری ، ادبی و هنری حاکمیت بر دیگری عامل برقراری ارتباط نیست بلکه می کوشیم با مشورت با طرف مقابل به نکات و واقعیتهای تازه ای دست پیدا کنیم. تقابل ادیان و تعارض آنها کاملاً مفهوم بسته و تعصبی دارد.  در حالیکه تعامل ادیان کاملاً مفهوم دموکراتیک دارد و در مفهوم تعامل ادیان وام گیری و وام دهی که همان ذات تعامل میباشد، نهفته است.

در ادیان الهی باورهای مشترکی می بینیم که موجب می شود ادیان به یکدیگر نزدیک و وابسته شوند ومتعاقبا تأثیر بپذیرند. موضوع فقط مربوط به مشترکات ادیان نیست. صرفنظر از احکام امضائی که نمونه های بارز آن را در مسیحیت و اسلام می بینیم به نکات دیگری نیز برخورد می کنیم که عملاً نشأت گرفته از ریشه ایی واحد است، به همین دلیل است که به گروهی از آنها ادیان ابراهیمی می گوئیم. در رابطه ادیان بصورت اخص و جدای از ارتباط تمدنها، ماهیت اصلی را در معامله فکری و تعامل ادیان می بینیم این امر به ماهیت آنها برمی گردد و بدین جهت است که می گوئیم ماهیت اصلی ادیان بزرگ مثل مسیحیت و اسلام یکی است .

در حوزه روابط بین اصحاب ادیان اگر افراد را به عنوان اصحاب ادیان در مقام تعامل یا تقابل ببینیم و اگر بر این باور باشیم که اعتقاد و ایمان آنها به ادیان درست و صحیح است، چاره ای جز تعامل نیست. تمامی ادیان الهی به احترام متقابل باور دارند. حتی در بحث بشارت و دعوت نیز الزام و اجبار، توطئه و خدعه در بین نیست . هرچند در طول تاریخ شاهد کشمکش های زیادی در این رابطه هستیم اما در حال حاضر دردهکده جهانی و ارتباطات نزدیک بین مردم جهان، بیشتر شاهد این هستیم که انسانها خسته از تنازع  به دنبال تعامل میباشند.

اصولا از آنجائی که مفهوم برگرفته واژه دین در زبان لاتین به معنای پیوند فرهنگی میان اعضای یک جامعه مفروض بخاطر رجوع مشترک به نیروهای فراطبیعی است [4] و با همین تعریف نیز آیین دین عبارت است از مجموعه ظواهر هنری یک جامعه که ناشی از نیاز آن به نیروهای فراطبیعی است لذا باید اذعان داشت همین پیوندهای درون جوامع از موجبات تعامل میباشد.یکی از علماء می فرماید: دین عبارت است از مجموعه  گزارش های حقیقت نمودن و  آموزه های تعامل بخشی که از سوی مبدأ و مدبر حیات و هستی برای ارتقاء بشر به او الهام شده است.[5] وی بر این باور است که ظهور هر تمدن با احیاء یک دین روی می دهد و نوعاً ادیان مولد و مقوم تمدنها هستند . میان این دو رابطه سبیت حاکم است. بنابراین هیچ مقطعی از زمان و قطعه ایی از مکان را بدور از تاثیر دین نمی توان یافت.

از طرفی اگر باور داشته باشیم که عقل حجت خداست و خرد پیامبر درونی است[6] پس با این نظر هیچ تمدنی نمی تواند الحادی باشد همچنانکه تمدنها نیز غالباً دینی نیستند.

ارتباط مستحکمی میان دین و تمدن وجود دارد. همه تمدنهای مایا ، اینکا، بین النهرین ، چین، رم، یونان و ایرانیان که همواره به یکتاپرستی شهره بوده اند ، پابه دینی داشته اند لیکن  بصورت مطلق نمی توان آنها را با سایر تمدنها مقایسه نمود.

نظر دیگر این است  که تمدنی که صرفاً دینی باشد، امکان پذیر نیست.[7] با این دید که از لحاظ نظری حکومت الهی در دست انسانها تحقق پیدا می کند. فرقی هم بین از خود گذشتگی آنها نیست. در حکومت الهی، خدا به عنوان حاکم برتر در نظر گرفته می شود و قدرتهای دنیوی در دستان روحانیتی است که دارای ضمانت اجرای الهی هستند. به تعبیر دیگر به خدایی اشاره می کنیم که از طریق انسانها به یک انسان دیگر حکومت می کند. فرقی هم بین مسیحیت ، اسلام و یهودیت و غیره  نیست. در تعبیر شیعی آن ولایت مطلقه فقیه است که با استعانت به رای و نظر مردم است که جنبه ولایی پیدا کرده است [8]و در واتیکان نیز بر مبناء همین اساس به شکل دیگری است. پاپ روم، مظهر خدا و در جانشینی او بر روی زمین al terdeusi terra است.

حال باید بررسی کنیم که منظور از تعامل میان  ادیان کدام ادیان می باشند؟ آیا هر دینی و مرام و مسـلکـی را می تـوان در دایـره تعامـل وارد دانسـت. اصـولاً ادیـانی که با یکدیگـر در تـعامل هستنـد، چه ویژگی هایی باید داشته باشند؟ باتوجه به تعریفی که از تمدن و رابطه بین دین و تمدن داشتیم بالطبع ادیانی که در حوزه تعامل نقش آفرینی می کنند باید بر پایه یک تمدن و فرهنگ غنی پایه گذاری شده باشد.

بعنوان مثال وقتی دو نفردر حوزه سیاست با هم گفتگو می کنند،  باید شخص گفتگو کننده وابسته به یک حکومت مقتدر مرکزی باشد والا صرف گفتگو که از طرف دولتمردان و حکومت اصلی حمایت نشود، بی پایه و اساس خواهد بود.

پس اگر ریشه دین را در تمدنها ببینیم بطور قطع بایدگفت قبل از گفتگوی میان تمدنها باید قائل به تعامل ادیان باشیم. می بایست ادیان مورد نظرمبتنی بر باورها و اندیشه های تمدنهای قدرتمند با یکدیگر در تعامل باشند و الا این مباحث هیچگونه تاثیری نخواهد داشت.

با همین دید ادیان یا مرامهایی که ناشی از تمدنها و فرهنگهای ریشه دار نیستند را نمی توان در حوزه تعامل ادیان، موثر دانست . بدیهی است ادیان بزرگ، مثل مسیحیت ، اسلام ، زرتشت و یهودیت     می توانند این تعامل را ایجاد کنند و مستحق آن هم هستند. اهمیتی ندارد که سایر فرق و ادیان کوچک که بعضاً تحت تاثیر عوامل سیاسی و حکوتی برخی کشورهای زورگو؛ مانع این ارتباط هستند چه واکنش مثبت یا منفی از خود نشان می دهند.

با یک نگاه کلی میتوان دریافت که ادیان دارای دو جنبه کمی و کیفی هستند که جنبه کمی آن در زمره علوم دینی (قواعد و معیارهای دینی برای اداره فردی و اجتماعی) و بخش کیفی که در حوزه شناخت،

معرفت و عرفان دینی قرار می گیرد که در آن ارتقاء کیفی همان قواعد و معیارها بهمراه ارتقاء ظرفیت کیفی فرد و اجتماع مورد توجه است . در عرفان دینی هیچگاه راجع به عبادات و نحوه و چگونگی آن سخنی مطرح نشده است که اساساً ادعایی نیز در این خصوص ندارد. بلکه تنها ارتقای کیفی و تجربه و معرفت  ناشی از دین مدنظر است. شریعت و عرفان دو بال پرنده دین هستند. بدین جهت نه تنها تضادی بین آن دو نیست بلکه مکمل و متمم یکدیگرند . در تمام ادیان نیز به کسب علم و آگاهی سفارش اکید شده است . توجه به فراکل نگری و معرفی حوزه های ناشناخته ای از جهان هستی (غیب) که از قضا دارای قانونمندی خاص خود است و در کلیه ادیان به آن، بصورت پررنگی اشاره شده،  یکی از اصول عرفان دینی است که از دید بسیاری از اصحاب متعصب ادیان دور مانده است .

از نظر حقوقی یکی از بحث برانگیزترین موضوعات این است که طرفین تعامل باید در بیان اندیشه و نظر خود کاملاً آزاد باشند. آزادی اندیشه و کلام که بر مبنای احترام متقابل و اخلاق و رعایت حقوق طرف مقابل باشد.

این موضوع در نظر تمام ادیان پسندیده است. لیکن این آزادی نباید توام با توطئه باشد.آزادی بیان و آزادی سیاسی از مواردی است که نه تنها قوانین کشورها بر مبنای حقوق انسانی برآن وضع شده است  قوانین الهی نیز به آن تاکید نموده اند.

به گفته بعضی ازصاحبنظران دین اسلام، ملائکه اولین مخلوقاتی بودند که از آزادی بیان استفاده کردند. در آنجائی که خداوند به ایشان می فرماید تا انسان را سجده کنند و آنها ابتدا با خداوند به بحث  می نشینند که آیا می خواهی این آدم را که سفاک و خونریز و تبهکار است جانشین خود کنی.[9]  این در مقام الوهیت ، خود عین آزادی بیان است. به هر حال باید در تعامل ازاصول اخلاقی کلامی درچهارچوب آزادی بیان تبعیت کرد و مراقب توطئه گروهی از انسانهای سودجو بود.

اگر مبنای گفتگو بر پایه عدل و صحبت و اخلاق و احترام متقابل باشد ، نتیجه خواهد داشت.  از طرفی  اگر قصد رهایی از قید و بندها وتعامل بین اصحاب سایر ادیان را داریم می بایست با جرأت و صراحت مسائل و دغدغه های اصلی و بنیادی ادیان را در چهارچوب تعامل بررسی کنیم. مسائلی از قبیل : ماهیت و تعریف انسان، سرانجام او، اخلاق ، زیبایی ، هنر ، سیاست ، حکومت ، الهیات ، جامعه شناسی و سایر موارد مشابه را به پرسش و تفکر بگذاریم تا به رهیافتی متناسب با تلاشمان نائل گردیم .با این نگاه در چهارچوب تعامل با ایجاد سئوالات ماهیتی میان اصحاب ادیان میتوان آنها را به یکدیگر نزدیک کرد.

پرسش و بررسی، انسانهای خفته در جهل و تعصب خود غرق شده اند را بیدار کرده و وارد عرصه جدیدی می کند و این خود موجبات بررسی بیشتر و آگاهی را فراهم خواهد آورد. و متعاقباً دست انسانهای منفعت طلبی که با استفاده از باورهای دینی افراد دست به کشتار و غارت می زنند را کوتاه خواهد کرد. این خود می تواند یکی از روشهای رسیدن به صلح جهانی و زندگی توام با آسایش در کنار هم بدون توجه به مرام ها و فارغ از دغدغه خشونت باشد. نطفه اندیشه همان پرسش است. زیرا پرده ظاهری را گسیخته و انسان را به تفکر وا می دارد. در حوزه تعامل با برانگیختن پرسشهای اساسی بدون ورود به حوزه تعصبات کورکورانه، می توان باب تعامل را گشود و دست سود جویان سیاسی را کوتاه کرد.

«دیالوگ ادیان» نیازمند پیش فرض هایی است که باید مورد قبول طرفین باشد. اگر هیچ موضوع مورد توافقی نباشد، امکان تعامل بین ادیان وجود ندارد. بدیهی است که باید از اختلافات بین ادیان صرفنظر نمود یا حداقل به آنها دامن نزد. «دیالوگ ادیان» مبتنی بر تعامل نباید فقط بر پایه های مقررات شریعت دین تمرکز داشته باشد. زیرا این امور غالباً اختلاف برانگیز هستند. بسیاری از اصول ادیان با بررسی درونی آنها قابل ارزیابی است و این ارزیابی درونی خارج از فلسفه معرفت شناسی ، در حوزه تعامل اثربخش نخواهد بود. زیرا تعامل ادیان اصولاً بر پایه ارزیابی بیرونی ادیان امکان پذیر است.

در ادیان بطور کلی گفتگو و تعامل پیروان دین با اهل غیر آن دین منع نشده است. صرفاً در جائی ممنوعیت وجود دارد که این گفتگو بر مبنای مسخره کردن و استهزاء و توهین باشد. در مسیحیت آمده: اگر دوست دارید به شما احترام بگذارند به آنها احترام بگذارید.  در قرآن نیز صراحتاً آمده : با اهل کتاب مجادله بیخود نکنید.[10]  مجادله باید احسن باشد. شاید یک معنی آن این است که یعنی از ادب و اخلاق خارج نشوید.

باید گفتگو در چهارچوب اخلاق صورت پذیرد و به نحوی باشد که غرور طرف نشکند. از آنجائیکه باورهای دینی اصولاً ناشی از تمایلات درونی انسانهاست که با احساس آنها رابطه مستقیم دارد و افراد نیز همواره نسبت به احساسات و باورهای قبلی خود متعصب می باشند. پس اگر گفتگو موجب شود تا غرور طرف مقابل بشکند و به حیثت و تعصب او لطمه وارد شود، موضوع از چهارچوب گفتگو و تعامل خارج شده و به  تقابل و تنازع می انجامد.

گفته می شود که باید با کلام واصولی با طرف مقابل گفتگو کرد که فهم آن برای او آسان باشد.  به تعبیری سعی شود از برهانیات استفاده شود. مثلاً در کلام شیعی به صنعات خمس ، علم منطق و قواعد علم اصول استنباط، بسیار تاکید شده است. خوب بدیهی است اگر طرف مقابل به این آداب و روش سخن گفتن آشنا نباشد، همکلامی با وی فایده ای ندارد. اساس و مبانی  دیالوگ بین ادیان بر پایه معرفت شناختی بعنوان بخشی از فلسفه است که درباره سرشت منشاء معرفت به تحقیق می پردازد که به عبارت دیگر به آن نظریه « سرشت معرفت» [11] گفته می شود. همه پاسخ های ما برای معرفت، مبتنی بر اصولی است که در آنها چیزهای خیالی وجود ندارد. در این دیالوگ باید در نظر داشت که دو چیز اصولاً وجود ندارد: «محال» و «ثابت». درصورتیکه بالعکس در عرصه سیاست هرچیز ممکن و همه چیز متغییر است و هرگز هیچ چیزی پیش بینی پذیر نیست. زیرا در عالم سیاستمداران کاملاً برخلاف اصولی که فوقاً بیان شد، مبنای فلسفی و معرفتی معنی ندارد. آنها با امیال و اغراض سیاست بازی می کنند.

دیالوگ بین ادیان  علاوه برمعرفت شناسی فلسفی، می بایست مبتنی برمکانیسمها و مبانی فکری باشد . اگر قائل به تفاوت میان دین و معرفت شناسی آن درحوزه عرفان باشیم، می توانیم تمامی پدیده ها را دراین حوزه از اجتماعی گرفته تا طبیعی به مرجع اولیه آن یا علت نخستین (علت العلل) تفسیر کنیم .

اما در صورتیکه قائل به مکانیسم یکسان انگاری دین و معرفت دینی باشیم، به ناچار در متون و قرائت های سنتی از دین غرق می شویم و به تعبیری که بیان شد دچار « جزمیت ذهنی و انحصار فکری » خواهیم شد.

 در اینجا بحث اصلی معرفت شناسی فلسفی ادیان است که با روش اخلاقی امکان پذیر است.

از طرفی می بایست با تکیه بر سنت و میراث گذشتگان مانع « جزمیت ذهنی و انحصاری فکر » و بدون توجه به نگره تاریخی ادیان و نادیده گرفتن آن به تعامل پرداخت. در این مقال علم فلسفه با روش تحقیق خود میتواند بسیار راه گشا باشد.

البته کاری به بحث الهیات فلسفی نداریم که کانت را به عنوان فیلسوف قبول داریم یا نه ؟  فلسفه با تعریفی که ازهستی به ما ارائه مینماید ، میتواند در مباحث کلی و مشترک بین ادیان راه گشا باشد . در اینجا فلسفه از نظر ارائه روشهای مطالعاتی و بررسی تعامل ادیان مورد نظر است .خصوصا فلسفه معرفت شناختی و اخلاق که در تعامل بین اصحاب ادیان میتواند به عنوان یکی از اصلی ترین لوازم گفتگو باشد.

منظور از فلسفه اخلاق این است که درباره اخلاق بحث فلسفی کنیم. این نوع مطالعه ، مطالعه ای از نوع فلسفه دین، فلسفه هنر و امثال آنهاست . در اینجا نمی گویم چه کاری خوب و چه کاری بد است . این نحوه مطالعه بیشتر به« دیالوگ ادیان» به جهت نیل به تعامل نزدیک است. زیرا غلبه ارزشی یکی بر دیگری ملاک نظر نیست. مثلاً بحث ارتباط گزاره های حقیقی و ارزشی از جمله این مباحث است .

باید توجه داشت که یک اصل مهم در فلسفه اخلاق « اصل تعمیم پذیری» است. این اصل جزء مسلمات فلسفه اخلاق است و همه فلاسفه اخلاق آن را می پذیرند. مفاد این اصل این است که اگر چیزی نسبت به شما درست بود، نسبت به من هم درست است. البته باحفظ قواعد و قوانین اخلاقی در شرایط یکسان که استثناءپذیر نیست.

زیرا قوانین اخلاقی، تعمیم پذیر و نسبت به همه افراد یکسان هستند. در مقام مخالف یکی از معضلاتی که نسبیت گرایی اخلاقی کلاسیک با آن مواجه است، اصل تعمیم پذیری است . این تعمیم پذیری در مواجهه با ارزیابی بیرونی دارای مشکلات عدیده ایست. بدون تعریف همه باورهای اخلاقی نسبت به یک جامعه و دین نمی توان ارزیابی بین فرهنگها و اجتماعات انجام داد.

علاوه بر این باید توجه داشت که در بسیاری از موارد رفتارهای دیگران غیرقابل داوری است و نمی توان درباره آنها نظر داد و ما نمی توانیم عمل اصلاح گران اخلاق را توجیه کنیم. باید بر مبنا و اصول آن تعدادی از افراد جامعه عمل کرد که اصلاح گران اخلاقی به حساب می آیند و رفتار اخلاقی رایج را تغییر می دهند. حال با تکیه بر این روش و عرفی که ایجاد می شود، می توان به گفتگوبرای نیل به تعامل پرداخت.

برخی ازنظریه پردازان بر این باورند که این سطح از گفتگوها هرچند در درازمدت ، آثار و نتایجی علمی دربردارد و می تواند تا حدی زیرساخت های لازم را برای پذیرش طرف مقابل و ایجاد رابطه فراهم سازد اما در عمل نتایج ملموس و محسوس ندارد و ضمانت اجرای جدی نیز در آن دیده نمی شود. پس آنچه       می تواند این خلاء را پر کند، حضور فعال یک نظام وابسته به حکومتها است که در گفتگو با طرف مقابل باعث میشود تا به نتایج علمی و ملموس برسیم. درصورتیکه این امر صحیح نیست. تاریخ خود گواه است که هرگاه اختیار و سکان این تعامل ، گفتگو و یا تنازع به زمامداران و صاحبان حکومت سپرده شده،  بجز ویرانی و خرابی فکر و اندیشه چیزی دربر نداشته است. ذات سیاسیون و صاحبان حکومت آن است که با مصلحت اندیشی و سیاسی بازی به اهداف مورد نظر خود دست یابند.

درصورتیکه تعامل نمی تواند مبتنی بر مصلحت اندیشی و متغیرها باشد که سیاسیون به آن قائلند. حوزه فعالیت تعامل بین ادیان باید از دست سیاسیون خارج شود. متاسفانه اغراض سیاسی رهبران حکومتها آنچنان مشکلات و صدمه هایی را بر پیکر این تعامل وارد می نماید که به هیچ وجه جبران پذیر نخواهد بود.

اظهارات رئیس جمهور آمریکا در آغاز جنگ افغانستان و تشبیه آن به جنگ صلیبی که بعدها گفته شد ناشی از لغزش ادبی بوده است و سخنرانی چندی پیش پاپ و عکس العمل سفیر اسبق ایران در واتیکان که اظهار داشت: گفتگو و تعامل با کلیسای کاتولیک فایده ای نخواهد داشت.

همه موارد فوق  بیانگر این مهم است که اگر ما خواهان تعامل بین اصحاب ادیان هستیم باید سیاسیون و رهبران سیاسی حکومتها را  از این حوزه خارج کنیم. خصوصاً  اگر در این تقابل توطئه های اصحاب فرق مذهبی افراطی را نیز در نظر بگیریم. اخیراً در طرح توهین به کتاب مقدس مسلمانان (قرآن سوزی) شاهد بودیم که با اقدام یک فرد ناآگاه به چه سادگی شاکله زحمات فراوان متفکران و اندیشمندان که سالها وقت صرف کردند تا ادیان را از باب تعامل به یکدیگر نزدیک کنند ،صدمه دید .همچنین حملات اخیر به اماکن مقدسه مسیحیان در عراق که توسط گروهکهای افراطی با حمایتهای دولتهای اشغالگر صورت میپذیرد، همه موید این معنی است که حاکمان و سیاسیون در موضوع تعامل به عنوان اصحاب ادیان انتخاب مناسبی نیستند.

توده مردم نیز بعنوان اصحاب تعامل گزینه مناسبی نمیباشند. اصولاً عامه مردم درست یا غلط به باورهایی اعتقاد دارند که بعضاً مبنای خرافی داشته و به علت عدم شناخت واقعی آنها از دین به تندرویها و تعصبات کورکورانه منجر می شود. گاهی هم شاهد هستیم برخی از کج اندیشان با آشنایی به این نقطه ضعف مردم، از آنها سوء استفاده می کنند و با بازی گرفتن باورهای قلبی ایشان آنها را به اقداماتی وا می دارند که موردنظرشان است. ظهور جریان های افراطی گری از قبیل القاعده از این دست  است.

شکل و اعمال دینداران بستگی به نوع رفتارهای روانی و روحی ایشان دارد.گروهی اهل شور و نشاط هستند که بدین جهت برونگرا و کنشگر بوده و قصد دارند تا تغییر و تحول ایجاد کرده و جهان و آدمیان را تغییر دهند. گروهی دیگر که برونگرا و کنش پذیر هستند ولی ذاتاً  قصد ایجاد تغییر و تحول ندارد. جهان و آدمیان را همانطور که هستند باور دارد و می پذیرند.  قصد آنها خیرخواهی و خدمت به بندگان خداست. گروهی دیگر درونگرا و کنش پذیرند و اینها در خلوت خود مشغول راز و نیازند و سعی دارند که دوران زندگی را در عبادت و مناجات با خدا سپری کنند. به تعبیری ذوق عرفانی دارند. سرانجام گروه آخر که درونگرا و کنشگرند اینها اهل ریاضت بوده و با تقویت اراده و نفی تعلقات دنیوی از هیجانات دوری می کنند. دسته اول و دوم دغدغه انسان را دارند و دسته سوم و چهارم مشغول امور خداوندی هستند.[12] فلذا می توان اذعان داشت که دینداری افراد به لحاظ بینش روانی آنها از جنس های متفاوت است. ولی مآالاً هدف آنها تخفیف درد و رنج انسان است.

یکی از شاخص های رهبران دینی ، معنویت رفتاری آنان است. یعنی معنویت آنان در عمل بروز می یابد.

اصولاً در ادیان مختلف و فرقه های آنها از روحانیون ، به عنوان نمونه ای از افراد یاد می شود که دلبستگی دنیوی به اموال و ثروت ندارد. در اکثر فرقه های دین مسیح روحانیون سوگند به دوری از لذات دنیوی و  عدم مال اندوزی می خورند که در مقام تعامل و مقیاسه ، نمونه بارز آنرا درعرفان می توان یافت.

تعامل بین ادیان از طریق اصحاب اندیشه و متفکران امکان پذیر است تا دور از هر دغدغه سیاسی و مصلحت اندیشی با طرف مقابل خود به تعالی دینی بپردازند. در سطوح دانشگاهی و علمی فارغ از هرگونه دعاوی سیاسی می توان با طیب خاطر به مباحث علمی و معرفت شناختی ادیان پرداخت و صاحبان ادیان را به یکدیگر نزدیک کرد. صاحبان اندیشه در چهارچوب قواعد هنری ، ادبی و کلامی در تعامل بین ادیان بسیار تاثیرگذار می باشد. اشارات حافظ و مولوی به حضرت عیسی تحت عناوینی از قبیل منجی ، مسیحا نفس و غیره همه بیانگر این نکته هستند که صاحبان اندیشه و فکر، بهتر از هر کسی می توانند بعنوان اصحاب ادیان در این تعامل نقش آفرینی کنند.

دید روشن از باورهای دینی که بر مبنای معرفت و شناخت استوار شده باشد همان عرفان دینی است که بزرگان ادب ایران مثل مولانا، خیام و حافظ و بسیاری دیگر به آن رسیده اند. اندیشه های تعامل بین ادیان که توسط مولانا جلال الدین محمد بلخی در 800 سال پیش بیان شده و در سال 2007 نیز بعنوان مهمترین نیاز معنوی امروز در جهان شناخته شده از این دسته است.علاوه بر این ریشه های انسان دوستانه و بزرگ منشانه فردوسی در شاهنامه که بعنوان یکی از سه کتاب برتر ادبی جهان شناخته می شود. همه نمونه هایی است که بیانگراین واقعیت هستند که تعامل بین ادیان می بایست از طریق ادبا و صاحبان فکر و اندیشه باشد. در نوشته های مولانا هیچ جا نمی بینید که توصیه کند کسی دینش را عوض کند چون بر پایه تعامل سخن گفته است.

مولوی در عین حالیکه معتقد است ادیان فقط برای کسی که التزام به آن ندارند فرق می کند، بیان می نماید که راههای ادیان مختلف اما مقاصد یکی است. کسی به مقصد و حقیقت نائل نمی شود، مگر اینکه به تمام حقایق دین خود التزام داشته باشد.

         گونه به گونه خوردنی صد هزار                 جمله یک چیز است اندر اعتبار

باور مولوی بر اینست که نیازی به گفتگو نیست. یعنی مسیحیان باید مسیحی تر باشند، مسلمانان مسلمان تر و یهودیان یهودی تر و همه این «ترین ها» است که به یک جا می رسد و موجب تعامل می شود. از بیرون نمی شود تعامل بین ادیان برقرار کرد. همین توجه عمیق به سلوک هر کس است که موجب این داد و ستد دینی می شود.

در کنار تمامی مطالب تئوریک می بینیم که نگاه به تعامل اصحاب ادیان جنبه سیاسی و حکومتی نیز پیدا می کند. برگزاری نشست های متعدد در این خصوص که عملاً نتیجه چندانی نیز نداشته موید همین معنی است. هرچند اهداف این نشستها و اجلاسها از نظر حقوقی و بین المللی بسیار مفید است اما گاهی از شکل علمی خارج شده و جنبه سیاسی پیدا می کند. اهداف زیرمربوط به نشست گفتگوی دینی نمایندگاناسلام و مسیحیت در جمهوری گرجستان است که تحت عنوان نقش ادیان در برابر تروریسم که به تاریخ 6/11/88 برگزار شد و به تائید همه حضار رسید.

1.  احترام به عقاید و دیدگاه های متفاوت و داشتن سعه صدر ، از مهمترین مباحثی است که در تعامل ادیان باید به آن پرداخت و این رسالتی است که تنها بر عهده رهبران دینی است.
2.  نمایندگان ادیان ابراهیمی خود را مکلف می دانند تا ارزشهای دینی و آداب و سنن دینی که شایسته حفظ و توسعه است را محافظت نموده و در هنگام تعدی به این مفاهیم مقدس، دفاع مشروع و معقول بنمایند.
3.  شرکت کنندگان در این نشست ، تروریسم و افراطی گری و همه شقوق آن را با هر پوشش و  توجیهی محکوم می نمایند.
4.  مقوله مبارزه با تروریسم و خشونت تنها باید در قالب چهارچوب قوانین بین المللی انجام گیرد.
5.  شرکت کنندگان در این نشست تاکید می کنند که با دیدگاهی فرامذهبی و فراملی برای مبارزه با تروریسم به صورت هماهنگ آمادگی خود را اعلام نموده و اذعان می دارند تا در مقابله با حوادث خطرناک مانند تروریسم و افراطی گری که برای صلح و دوستی جهان امروز خطرآفرین است را در صدر امور خود قرار دهند.

با اندکی مداقه در اهداف فوق در میابیم که نشستهای مشابه نیز صرفا در حد صدور بیانیه های محفلی بوده وعدم انجام هرگونه اقدام عملی درحل مشکلات بشری گواه این مدعاست که متاسفانه این نشستها با غرایز سیاسی عجین شده اند.

یکتاپرستی اصلی ترین محور هم اندیشی ادیان ابراهیمی است. این ادیان هیچگاه نسبت به پیامبران ادیان الهی ماقبل خویش نگاه سلبی و توهین آمیز ندارند، چرا که تمامی این پیامبران دارای خاستگاه و رسالت الهی هستند و همواره از سوی خداوند پیام آور بشارت بوده اند به عبارتی هدف تمامی رسولان یکی است .

بعنوان مثال در بحث اخلاق دینی ایمان یکی از عناصر اصلی است. پولس قدیس سه عنصر ایمان ، محبت و امید را بعنوان عناصر اصلی زندگی مسیحیان برشمرده است.[13]  بنا بر همین تعلیم مسیحیان در فرهنگ دینی خود این سه عنصر را از فضایل الهی در مقابل فضایل طبیعی می داند. از طرفی ایمان در سایر ادیان نیز از ارکان اصلی بوده و از اهمیت به سزایی برخوردار است. فلذا می توان با جمع آوری تمامی مفاهیم و عباراتی که در باب ایمان در میان ادیان رایج می باشد به یک باور واحد از ایمان رسید که واجد همه ویژگیها است و سپس با استعانت به آن به حل برخی از مشکلات و معضلات فعلی انسان پرداخت . تبیین روشن و واضح ایمان مبتنی بر اصول ادیان میتواند مانع از همین فعالیتهای گروههای افراطی دینی شودکه دست به اقدامات تروریستی میزنند.

علاوه بر این آسمان یکی از مشترکات است که اصطلاحاً به آن «الهیات فلکی» هم گفته شده است . در عرفان دینی به هفت یا ده آسمان اشارات فراوانی شده است که در آسمان دهم عرض الهی یا اورنگ گاه خاص خداوند وجود دارد.

دانته در کتاب «ضیافت» خود از آن به عنوان آسمان آتشین یاد می کند که برخلاف سایر افلاک بی حرکت و مطلقاً غیر مادی است.البته این مفاهیم اصولاً سمبولیک بوده و جنبه تمثیلی دارد اما دانته در کتاب «کمدی الهی» از بسیار از آنها استفاده نموده است. او در این اثر از تمدن قدیم و جدید و فلسفه و مـذهـب گذشته و همه را در یکجـا جـای می دهد. از طرفی در گفتار حضرت مسیح به نقل از کتاب مقدس می بینیم که بارها از ملکوت آسمان یاد شده است: «کسی به آسمان بالا نرفت مگر آنکس که از آسمان پائین آمد ، یعنی پسر انسان که در آسمان است»[14] ، «پس جد و جهد کنیم تا به آرامی به آسمان داخل شویم» [15] و یا «ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باز، ملکوت تو بیاید، اراده تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود» .[16] حال اینکه با نگاه تعامل بین ادیان چنین درمی یابیم که در اسلام و در قرآن نیز چنین آمده: «... و بر فراز آنها هفت فلک استوار بنا کردیم.»[17] ، «آن خدائیکه هفت آسمان بلند به طبقاتی منظم بیافرید و هیچ بی نظمی و نقصانی در خلقت خدای رحمن نخواهی یافت»[18]  یااینکه « و همانا مافوق شما هفت آسمان را فراز یکدیگر آفریدیم» [19]. در کنار این گفتار می بینیم در ادبیات ایرانی به این هفت آسمان تاکید شده است. با بررسی مفهوم آسمان که نزد ادیان جایگاه ذات الوهیت است، میتوانیم در برابر خرافه پرستی های فرق ادیان الحادی به تعبیر واحدی از ملکوت خداوند دست یابیم.

نمونه دیگر که در تصوف اسلام ایرانی و در مسیحیت بسیار نزدیک است، اصل عشق است که هر دو آنها براساس آن بنیاد شده اند. کائنات چه در انجیل و چه در تصوف برپایه و مبنای «عشق و محبت» بنا نهاده شده اند و به عبارت دیگر اصول «عشق و محبت» معرف خداوند است. در کتاب مقدس چنین آمده: محبت از خداست و هرکه محبت کند از خدا مولود شده است وکسیکه عشق نداشته باشد خدا را نمی شناسد، زیرا شوق سوزانی را بر می انگیزد که «حرکت» به سمت معبود و یا معشوق واقعی را ایجاد می کند. حال همین باور در عرفان ایرانی منعکس است. زیرا براساس این مکتب؛ «عشق» ، «وحدت وجود» و «پیوستن به حق» اصل هستند. مولوی می فرماید:

      جسم خاک از عشق بر افلاک شد               کـوه در رقـص آمـد و چـالاک شـد
      پـرو بـال ما کمـند عشـق اوست               مو کشـانش می کشد تا کوی دوست

تعبیری که دانته در «بهشت» درباره حالت معنوی و کمال ارواح بهشتی به کار می برد «سوختن آنها در آتش محبت است» و خیلی جالب است که چند قرن پیش از او عین این تعبیر را از زبان بایزید بسطامی    می شنویم: «کمال درجه عارف، سوزش او بود در محبت» و این نزدیکی طرز تعبیر نشان از وجه مشترکی و تعاملی می دهد که در هر دو طرز فکر است.

با اندکی دقت در ادیان دیگر خصوصا دین حضرت زرتشت در میابیم که اهمیت به «عشق »بعنوان یک ارزش مقدس دینی موجب میشود که روح آدمی به ذات الوهیت واهورا مزدا نزدیکتر شود. بسیاری از موارد مشترک دیگر نیز بین باورهای دینی هستند که میتوان با دقت در مفاهیم آنها و تعامل ادیان موجبات نزیکی م نزدیکی اصحاب آنها را فراهم آورد.

با توجه به تمامی مطالب و نتایج نه چندان مهم  برگذاری بیش از دهها نشست ، مجمع و همایش بین روحانیان و حکومتها در حوزه گفتگوی بین ادیان و عدم ارائه هر گونه راه کارعملی ،  میبایست  به دنبال روش جدیدی بود . تشکیل یک موسسه علمی با مشارکت نخبگان، صاحبان اندیشه و استادان دانشگاهها  جهت اتخاذ رویه ایی واحد و عملی میتواند بسیار موثرتر  واقع گردد تا با هم اندیشی اصحاب ادیان و ارائه مفاهیم و باورهای واحد از ذات حق که در اصل یکی است ولی مسیرهای رسیدن به آن نزد ادیان متفاوت است در جهت حل مشکلات فعلی جامعه بشری اقدام نماید.


[1] راهی به رهایی ، جستار رهایی در عقلانیت و معنویت – مصطفی ملکیان
[2] نظریه مارتین بابر فیلسوف یهودی تبار معاصر
[3] راهی به رهایی ، جستار رهایی در عقلانیت و معنویت – مصطفی ملکیان
[4] Religio
[5] حجه الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد
[6] کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل
[7] کاستوپولوس نظریه پرداز معاصر پروفسور
[8] در این رابطه نظرات متفاوتی وجود دارد
[9] اتجعل فیها من یفسد فیها و سیفک الدماء و نحن نسبح بحمدک
[10] لاتجادلو اهل الکتاب الا بالتی هی احسن
[11] واژه یونانی به معنای معرفت و فهم است
[12] نظریه خانم مرلی میداو
[13] 13رساله اول پولس باب سیزدهم آیه
[14] انجیل یوحنا (باب سوم)
[15] رساله عبرانیان (باب چهارم)
[16] انجیل (باب ششم)
[17] سوره بناء (آیه 12)
[18] سوره ملک (آیه 3)
[19] سوره مومنون (آیه 17)
 To share this page with others, use links below: